سخت ترین کار دنیا

 نمی دانم تا بحال برای کسی پیش آمده که از ترس با همسر یا پارتنرش زندگی کند؟
کسی می تواند یک لحظه تصور کند که او چه ترسهایی را در عمق وجودش دفن می کند؟ هر از گاهی که جانش به لب می رسد ، شعله می کشد می خواهد بگریزد ولی همه این ترسها غل و زنجیر می شود به دست و پایش.او را به زیر می کشد و در همان گودالی که گیر افتاده نگه می دارد. اوضاع وحشتناکی است، نه؟
آیا می دانیم چندین میلیون زوج به همین شیوه زیست می کنند؟ چندین میلیون زوج سهمشان از زندگی مشترک بجای عشق، رافت و شفقت، ترس و تنفر پنهان است؟ و لبخند های محو و کم رنگی که ناچار به صورتشان می چسبانند؟
کاش این بیچاره ترین افراد را به قضاوت ننشینیم، کاش پا روی پا نیاندازیم و سخنرانی تحویل ندهیم که می خواست کمی عرضه داشته باشد، می خواست عین آدم زندگی کند! شما از دل او چه خبر دارید؟
باور کنید رهیدن و گریختن ساده ترین کار است، او که می ماند هر روز نانش را در خونش می زند و می خورد دم هم برنمی آورد از ترس هزاران دلیل ریز و درشت، سخت ترین کار دنیا را می کند

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تغافل

تصویر یک رویا