پست‌ها

نمایش پست‌ها از آوریل, ۲۰۱۷

خبر خوش

خبر خوب اینکه بعد از سالها صبر و انتظار به آرزوم رسیدم! بلاخره پذیرش دانشگاه با بورسیه کامل از راه رسید. البته خودش تاکسی نگرفته بود، من با چنگ و دندون بدستش آوردم 😅 خداروشکر، واقعا خداروشکر... فکر نمی کردم موقعی که ایمیل رییس دپارتمان رو ببینم این همه بی ذوق و شوق باشم. اصلا جیغ نکشم و بالا پایین نپرم! مثل یک ایمیل معمولی بخونمش و بعدم خونسرد بگیرم تخت بخوابم! چرا واقعا؟! یاد حرف یکی از دوستام افتادم که می گفت  موقعی که پذیرش هاروارد گرفته بوده، از شدت استرس و خستگی سر بوده و نتونسته اونطور که باید و شاید خوشحالی و پایکوبی کنه. دیدم منم خیلی سنجاب نیستم و می تونم فعلا تا شروع کلاسها همین طور بی خیال و بی تفاوت همونطور که هفت سال زندگی متاهلی داشتم رو ادامه بدم با این تفاوت که هر مورچه ای که از کنارم رد میشه رو سد راه پیشرفت خودم نمیبینم. دیدم به زندگی مثبت تر و قشنگ تر شده... خانوم خانوما رو محکم بغلم میگیرم و ظهرها بدون هیچ عذاب وجدانی کنارش می خوابم.  ولی... ولی نمیدونم انگار این فسقلی هم حس کرده که باید از من دل بکنه خیلی مثل قبل بهم وابسته نیست. برای انجام هر کار کوچکی پد

تغافل

امروز یک برنامه تلویزیونی تماشا میکردم که مهمان برنامه شون یک خانمی بود که همسرش رو ناحق و ناغافل از دست داده بود. یک دختر زیبا و کوچک هم داشت. یک لحظه خودم رو جای اون تصور کردم که اگر این اتفاق سر من اومده بود چکار میکردم؟ یک نگرانی بزرگ و شاید یک سوال بزرگتری در ذهنم ایجاد شد و شاید توی چنین لحظه ای برام ایجاد بشه اینه که با مخارج زندگی چه کنم؟ چه طور زندگی خودم و دخترم رو سر و سامان بدم؟ قسط خونه رو کی می خواد بده؟ بعد ازون دومین مشکلی که ممکن هست بعد دو سه ماه خودش رو نشان بده نیاز جنسی هست. بازم فکر کردم، فکر کردم، راستش اومدم از خودم خجالت بکشم که آخه این دو تا نیاز که هم مادی هست و هم جسمی مگه چقدر مهمه؟ چرا باید بشه مهم ترین دغدغه من تو اون شرایط فرضی! دیدم پاسخش اینه که نقشی که همسر من برام بازی می کنه همینه! خب میخواد نقش بهتر و پررنگ تری تو زندگی من داشته باشه یه تجدید نظری تو رفتارش بخرج بده که وقتی بعد صد و بیست سال مرد من قبل از هر چیز دلم برای خودش تنگ بشه، دلم برای همدلی هاش، همراهی هاش، برای بودنش در کنارم... ولی واقعیت اینه همسر من خودش می خواد که بعد از مرگش خیلی ز