دلم يك دوست مي خواهد كه قدري! ( نه خيلي ها) فقط به قدر ناچيزي مهربان باشد.
ببين ما آدمها به كجا رسيده ايم؟ ببين چقدر مينيمالها يمان افول كرده است؟ انقدر زخم خورده ايم، انقدر دروغ شنيده ايم، انقدر مهر و محبت هاي مشروط به خود ديده ايم كه در دنيا را بخود مي بنديم. خودم را مي گويم! نگاهي به روابطم پيرامونم مي اندازم. چقدر دوستي هايم سطحي است. چقدر فيلتر وخط قرمز  وسيعي براي دوستي هايم گذاشته ام. 
چقدر روابط بوي پلو خورش ميدهد! شرمگين مي شوم وقتي فكر مي كنم لحظه اي را از دوستي دريغ كرده ام. گوش شنوايي نبودم براي دلتنگي هايش، غصه هايش، دغدغه هايش...
در خانه ام را بستم، در مبل گرم و نرمم فرو رفتم، مشغول فيلم ديدن، يوتيوب، فيس بوك، اينستا شدم ولي خودخواهانه نفهميدم خواهرم پريشان است، مادرم دلتنگ است، پدرم فكري فرداهاي ماست. رفيقم از افسردگي به خود مي پيچد. چرا نديدم؟! چطور مي شود مثل رباتي فلزي بدون روح و قلب، بدون عاطفه فقط به اسكرين هاي دور و بر خيره ماند. خنديد ولي نه از ته دل، غمگين شد ولي نه براي يك عزيز، شاد شد ولي بدون بهانه واقعي. ببين چقدر احساساتمان مجازي شده؟! همه مجاز از حقيقتي كه گم كرديم و چقدر روح زندگيمان اين روزها به دنبال اين حقيقت گم شده است. چه لحظه هاي نابي را گم كرديم، چه در طول زمان شتافتيم براي پيش بردن مرزهاي علم و دانش، براي درامد بيشتر، براي رسيدن به همه آرزوهاش وعده داده شده.
چه از عرضش غافل مانديم. چه كور و كر شديم. چه بغض ها و أشك ها كه نديديم.  چه لبخند هايي كه نزيستيم. چه شوق ها كه از كف داديم، عمرها بر فنا داديم.
کاش از امروز دستی بگیریم، گرد کدورتی بروبیم. فقط ساعتی بشینیم لب فرو ببندیم و گوش دهیم و موقع گوش کردن به اسکرین های دور بر خیره نمانیم، می شود آیا؟
.


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

تغافل

تصویر یک رویا

سخت ترین کار دنیا